من رهام متولد پنجاهمین طلوع پاییز از هفتادمین سال خلقت زمین هستم من متولد ماه عقربم (آبان) یا بهتره بگم من عقربزده روزگارم عاشق باران و دوستدار شب زنده داری ام من از دنیای دروغ بیزارم و به دنیای صداقت تعلق دارم
من تکرار روزهای بارانی ام
با من از عشق بگو
با من از درد نگو
روح من نازک تر از چینی گلدان تو است ، می شکند
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دیشب که خواب به سراغ چشمانم نیامد در کوچه پس کوچه های دلمبه دنبالت می گشتمهرچه بیشتر می گشتم کمتر می یافتمت پس کمتر گشتم تا بیشتر بیابمت
تو بازم بی احتیاطی کردی هنوز بوی عطر تنت در مشامم جاریست هنوز رد پایت در جای جای قلبم باقیستمی دانم که چشمان دریاییت طوفانیست لیک نمی دانم از چه می گریزی
من در ساحل چشمان دریاییت بودم ولی تو مرا نمی دیدی چون باور نداشتی که اینقدر نزدیکت باشم تو چشمانت را به دوردست ها دوخته بودی چشمان تو خیره به پشت دریاها بود
تو حتی آرامش خود را باور نداشتی تو بیدار بودی و ناهشیار باید هشیارت می کردم تا مرا ببینی تا بودنم را باور کنی پس به دریا زدم من به سراغ دریای چشمانت آمدم
شاید طوفان چشمانت مرا دربرگیرد و شاید حتی مرا ببلعد ولی ملالی نیست